چقدر زندگی می کند مورچه؟
دیوانه تر شده ام.
خنده هایم بیشتر شده اند. قهقهه هایم بلندتر، شوخی هایم بی بهانه تر. اما اما اما کیست که شصت و دو کیلو گوشت و خون و چربی را ببیند که لم داده است بر تخت؟ تخت. تخت. تخت. بعد از چهارده ساعت خواب وقتی بیدار است باز هم خسته است. انگار شصت و چهار تخت بر او لم داده باشند. تکیه داده باشند.
کیست ببیند یک جفت چربی بیضوی شکل را که منتظر حرکتی است؟ حرکتی، صدایی، تکانی. مورچه ای که از دیوار بالا می رود. پایین می رود. راست می رود. چپ می رود. می رود از لای در. می رود به آشپزخانه. ( از چه ساخته اند چشم را؟ از چه ساخته اند حدقه چشم را؟ عنبیه را؟ مردمک را. از چه ساخته اند چشمها را). می رسد به آشپزخانه. چقدر طول می کشد رفتنش؟ رسیدنش به تکه پوسیده کنسرو ماهی؟ چطور می فهمد تکه پوسیده ماهی را؟ بو می کشد؟ می شنود؟ می بیند؟ نمی دانم. آنقدر کوچک است که وقتی انگشت نشانه ام له اش می کند، صدایی نمی شنود. فریاد می کشد؟ می فهمد انگشت را؟ درد می کشد؟ وقت می کند مرور کند خاطراتش را؟ زندگی اش؟ چقدر زندگی می کند مورچه؟ چقدر راه می رود مورچه؟ تا کجا می رود؟ چطور جمع می شود دور یک پوسیده؟
این منم که در وان دراز کشیده. دراز کشیده در خلاء. فقط یک وان است و خلاء. و در ذهنش/ذهنم چند پرنده اند که نشسته اند آن بالا. دانه می گیرند. دانه می گیرند. آن گوشه هم نوشته ام :" آه ای ماهیها، آه ای ماهیها، آه ای ماهیها". از یک شعر دیگرم آمده اند اینجا. یک شعر بلند که نوشته ام و نخوانده ام برای کسی. کسی نیست برایش بخوانم. هستند اما با آنها فقط می خواهم بخندم. بروم دریا. بریزم در آب. بشاشیم در آب. چقدر اضافه می شود به آب؟ آب ِ اقیانوس.
همین روزهاست که به دنیا آمده. به دنیا آمده تا به دنیا آمده باشد کس دیگری. انسان دیگری. آدم دیگری. ( چه فرق دارد انسان با آدم؟). چه فرق دارد به دنیا آمدن و نیامدن. چه فرق دارد یک ثانیه دیر آمدن؟ یک ثانیه زود آمدن ؟ مفلوج آمدن. کور آمدن. کر آمدن. تاریک آمدن. تلخ آمدن. گریه آمدن. چه فرق می کند نیامدن؟
" و روز تولدم/ شماره ای است که بر گور مادرم نوشته اند" ۱
اما او به دنیا به زیبایی تمام. با زیبایی تمام. به دنیا آمده. خورده و نوشیده و قد کشیده و بزرگ شده و رفته و آمده و رفته و امده تا آنروز که روبروی سکویی ایستاده و یکی با چشمهایش او را دیده است. دیده است و دود شده است. پریشان شده. افسون نشده، مجنون هم نشده اما اما اما جگرخون شده است. شاد هم شده است. خنده هم کرده است. نامه هم نوشته است. بوسیده اش هم گونه هایش را. او به دنیا آمده و زیبایی اش کسی را تکان داده، ساخته اش، ویرانش کرده، دوباره ساخته اش، ویرانش کرده، آبادش کرده، دیوانه اش کرده، به اوج برده اش، سقوطش داده، سقوطش در دریا، در اتاق، در پشت پرده های ضخیم، تیره.
شعر؟
تصور کن سگی را پایش در تله گیر کرده. گیر کرده و درد می کند پایش. گیر کرده تا استخوان درد. تصور کن تمام شده تمام تصوراتش از جنگل. می داند اهلی می شود و یک روزی به جنگل می آید و پرنده ایی را به "دوپا" یی می دهد و زبانش را بیرون می کند تا دوپا سوسیس کوچکی را پرت کند جلوی پاهایش. و او بنشیند و لیس بزند و ببلعد و بعد راه بیافتد دنبال دوپا. تصور کن آنقدر تصور می کند که خوابش می برد. بیدار می شود اما هیچ دوپایی نیست. نیامده اند. یا یادشان رفته یا راه تله را گم کرده اند. گشنه اش می شود سگ. تشنه اش می شود سگ. چه می کند سگ؟ صبر می کند. صبر می کند. طاقت می آورد اما تصور کن جایی می رسد که خون پاهایش را می خورد. نمی شود طاقت باز هم. چه می کند؟ تصور کن چاله می کند با دستهایش. گود می کند. بعد با دقت می شاشد در چاله. چاله نیمه پر می شود. دهانش را نزدیک می کند. پس می کشد. نگاه می کند به اطراف. نیست کسی. تکان نمی خورد حتی برگی. چه می کند؟ لبش را فرو می برد در چاله. آری شعر هم همین است. همان لحظه است که دیگر نمی توانی طاقت را. نمی توانی صبر را. به اکراه فرو می بری زبانت را و تند تند می بلعی.
آه من دیوانه ام و همین است که می خندم. می خندم. شوخی می کنم. ادا در می آورم. مست می کنم. نه " عاشق " نیستم که از این کلمه عقم می گیرد. بالا هم نمی آورم تنها عقم می گیرد. که باور ندارم این کلمه را. که درد من از این نیست. این نیست. این نیست.
ای این روزها به دنیا آمده، تلفن را بردار. حرفی بزن. حرفی بزن. برای لختی آرامم کن. این روزها نه اینکه دردم تو باشی. دردم نمی دانم چیست. اما وحشت دارم. بسیار هم. بسیار هم
هفده ماه گذشته است
هفده ماه ِ ندیدنت
و به اندازه هفده مرداب تشنه ام
تو چه می دانی؟
حالا موهایت بلندتر شده باشند
گردنت داوودتر
انگشتانت مریم تر
و به اندازه هفده مرداب تلخم
تو چه می دانی؟
برایم بنویس گاهی
تلفن که می زنم
گوشی را بردار
صدایت را روشن کن
تاریکم یار.
چهار و چهل و چهار دقیقه دو دسامبر دو هزار و تاریک
پاورقی:
۱- تکه ای از شعر حٌدود - که شاید در کتابی به همین نام یک روزی بیاید بیرون!
۲- هر دو اثر نقاشی به نامهای " غم" و " خواب شماره ۸۴۵۲" از نویسنده همین خطوط می باشند.
من از تو پرُم. از تو پُرم. تو نیستی از تو پُرم. از تو پُرم. تو نیستی. من از تو پُرم. از تو پُر است پیاله ها، پیمانها، سرکها. از تو زیباست پُر بودن، شدن.
"چه شوخ هستی که عالم را چراغان کرده می آیی
قد شمشاد را کج کج، خرامان کرده می آیی
به شام کاکلت مهتاب پنهان کرده می آیی
عزیزم نمی دانم ز بلخی یا ز پامیر
دل از تو کی شود سیر
دل از تو کی شود سیر"۱
حالا هر وقت این ترانه را می شنوم، تو نشسته ای کنارم. همینجا. سوار همین ماشین لکنده. ندیدی اصلن این ماشین لکنده را. اما هر وقت این ترانه را می شنوم، تو نشسته ای کنارم. نگاه می کنی به درختان، به پیاده رو، به آدمها. انگار نه انگار که نبوده ای یک ثانیه قبل هم. من هم انگار نه انگار ندیده ام تو را یک لحظه قبل. نشسته ای گپ نمی زنی. محو بیرونی. محو ابرهای استرالیا که پایین اند و اول فکر می کنی هر لحظه ممکن است بیافتد روی خانه ها. محو سبزه ها هستی. سبزه ها که بهار و زمستان نمی فهمند. همیشه سبزند، همین است که دلت را می زند بعد از اولین سال. اولین لحظه.
این ترانه را می شنوم اما عمر این ترانه چقدر است مگر؟ سه دقیقه و سی و هفت ثانیه. بعد چی؟ بعد تو نیستی و این ماشین لکنده خراب می شود روی دستهایم. روی سرم. طاقت نمی آورم. تنگ می شود ماشین. آدمها، خیابانها، پل ها. می خواهی نفس بکشی. اما دیوانه دیوانه دیوانه ی هوسباز مواظب باش. دریا هم تنگ است.
سوم دسامبر دو و هزار و هوس
پاورقی:
۱- تکه ای از ترانه "عزیزم" آلبوم " سفید و سیاه" داوود سرخوش. ترانه ای است دیوانه وار