" بالاخره کتاب دومم چاپ شد". به این جمله فکر می کنم و اینکه در آن چه حسی است. چقدر خودخواهی است در این جمله؟ چقدر خوشحالی؟ چقدر "ببنید مرا"؟ چقدر "باز هم می توانم"؟ می توانم با کلمات بازی کنم. کلمات را به بیگاری بکشم. با کلمات راه بروم. بدوم. بخوابم.

 "بعضی زخمها". چرا این نام را ماندم؟ کدام زخم؟ کدام زخمها؟ چه کسی می داند؟ چه کسی نمی داند؟

"بعضی زخمها" در "کابُل" سر باز زده. در کابل. در کابل عزیز زخمی ام. در کابلم و من اینجایم. کجایم من؟  

 

  زیرنویس:

* این کتاب را می توانید از نشانی های زیر تهیه کنید:

افغانستان.   کابل: کتابفروشی عرفان، کتابفروشی و انتشارات امیری

                  مزار: چهارراهی بیهقی ـ کتابفروشی و انتشارت تعلیمی

                  هرات: راسته ی کتابفروشی های کتابخانه عامه، کتابفروشی ابدالی 

                  لوگر: کتابفروشی ...؟

ایران.           مشهد: میدان سعدی، پاساژ مهتاب، کتابفروشی هیواد

                   تهران: ( بزودی اعلام می شود)


برای بوسیدن تو

مردی را می کشتم که شبیه ترین من بود

و آدمها نعره  می کشیدند: "بکُش"

در "ر ُم" بودم.

 

گفتی

 منزلی همتای تو بسازم!

کاخ مدائن را ساختم

پیر شده بودم که آمدی

 زیر چشم نگاهم کردی

 زیر لب گفتی

"دیوانه!"

 

اشک مادرم را دیدم و ندیدم

و شک نکردم به سفر

سفر قندهار

در "مزار" بودم من و

 "هزاره" بودم من.

 

ای عشق

ای عشق

تجربه های بسیاری از تو دارم

و باز افسونت می شوم.

 

afsoon. painted by Elyas