"بغض ِ هزارپرنده"
 

آی شب، آی شب
من خانه ای ندارم
اما دهانم با من است
رو به قلعه ی تاریکت می ایستم
و فریاد می زنم.

نه پرده ها
نه پیاله ها
نه پاسبانها
پنهانت نمی توانند
که صدایم از سیمان می گذرد
از سنگ می گذرد
و تا استخوانت تیر می کشد
آی شب،
آرام نخواهی خفت.

من می گریم
اما این گریه
شکستن بغض هزار ساله است
که "عبدالرحمن" پیش از همه، گلویم را به تیغ کشید
سواران سرخ گلویم را نشانه گرفتند
و برادران ناراضی ات گلویم را بریدند.

این گریه
بغض هزار پرنده است
که مجال رها شدن نیافتند
در هلمند
در کویته
سفید سنگ
تلّ سیاه
پاترا
هزار پرنده اما
رها شده اند
آی شب،
آرام نخواهی خفت.

از کلکین به " بابا" بنگر
بودا بلند ایستاده
و از شادی می گرید
جیحون به جنون آمده
و به خونخواهی هزار "شکیلا"
به سوی تو می آید
آی شب، آی شب
آرام نخواهی خفت. 

 


 .............................................................................................
6 جوزا 1392

پانوشت:
*"هلمند"، ولایت ناآرام هلمند در جنوب افغانستان،"کویته": شهری مهاجرنشین در پاکستان، "سفید سنگ" و "تل سیاه": اردوگاههایی در ایران "پاترا": کمپ مهاجرین در شهر پاترای یونان که در 2009 توسط ارتش به آتش کشیده شد، "عبدالرحمن": از پادشاهان افغانستان که دستور قتل عام اقلیتهای افغانستان را صادر کرد(1840-1901)،"بابا":رشته کوهی به همین نام که بتهای بودا در دل آن قرار داشت، "شکیلا": دختر نوجوان بامیانی که در سال 1391 بطرز مرموزی به قتل رسید و دستگاه فاسد دولتی مانع پیگیری دوسیه اش شده اند.

* عکس زیر از صفحه دانشجویان معترض کابل گرفته شده است که گریه های شادی آور دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی را در آخرین روز اعتصاب و پیروزی آنان  نشان می دهد.