مدتهاست که مجالی برای نوشتن در اینجا فراهم نشد. حرفهای بسیاری هست که همیشه می خواهی با دوستانت در میان بگذاری. می گویی در فرصتی مناسب خواهم گفت اما انگار این فرصت مناسب هیچ وقت فراهم نمی شود. یا اینکه خودت نمی خواهی فراهم شود. 

سفری به افغانستان داشتم. سفری پر از لحظه های خوشی و تلخی. و مرگ را دیدم در یک قدمی خودم. یکصد و ده تن در همان میدانی که من بودم کشته شدند اما من زنده ماندم. خیلی های دیگر هم زنده ماندند. مرگ بر چه اساسی قربانیانش را انتخاب می کند؟ آیا همه چیز از قبل تعیین می شود یا نه همه چیز تصادفی است همانطور که در ظاهر چنین است؟ .... 

..........................................................................................................

اینجا شعری را می مانم از گذشته ها، که چهار سال پیش در کردستان عراق نوشتم. تقدیم تمام رفیقان کردزبانم بخصوص مریوان حلبچه ای، عباس کاکایی، راسان باقی و کاک خسرو هماکریم. 

 

"کاک خسرو"


کاک خسرو
من یک پسرک اوگاندایی ام 
روی تنم برگ گذاشته اند 
شلاق می زنند به پاهایم 
تا برقصم 
آنقدر که از حال بروم 
بعد
برگ ها را از تنم می کنند 
- چه می کند عرق یک پسر سیاه با برگ شاهدانه؟
- می گویند آدمی را به فراموشی می برد 
فراموشی 
كاك خسرو همه می خواهند فراموش کنند. 


كاك خسرو 
من یک دخترک ابوریجینالم* 
پدر یاغی ام را بستند به دو اسب سپید 
و تنش را از هم گشودند 
طبق قانون، مرا از مادرم گرفتند 
وبه یک خانواده سفید سپردند 
پدرخانواده سفید 
هر شب به سراغم می آمد 
و دکمه های سینه های سیاهم را باز می کرد. 


كاكا خسرو 
من رودخانه "قویق" هستم*
تا همین دیروز 
ماهیان ِ جوان، لخت ِ تنشان را با من می گفتند 
اما حالا تلخم
و ماهیانی ساکت را از آنسوی "حلب" به اینجا می آورم 
ماهیانی دست بسته 
چشم بسته
با حفره ای عمیق بر پیشانی. 


كاك خسرو 
روی تی شرتم بزرگ نوشتم 
"1948" 
من بازمانده سال نکبتم 
فلسطینم من.* 


كاك خسرو 
تو کردی 
من هزاره ام 
ما برادران تنی یکدیگریم 
که قرنها همدیگر را گم کرده بودیم 
تا امشب 
در خانه کوچک تو در" سلیمانیه"
و این عرق ِ روسی که ما را چنین گرم کرده است 
تا زبان هم را بفهمیم 
كاك خسرو، كاك خسرو 
چرا یک بطری عرق ِ روسی ما را به هم برساند؟ 

كاك خسرو 
همین لحظه که من و تو غرق ِ عیشیم
دریاها حرکت می کنند 
کوهها حرکت می کنند 
از مرزی می گذرند 
و وارد مرز دیگری می شوند 
دور نیست آن صبح که از خواب برخیزیم
همه جا را آب گرفته باشد 
لباسهای بازماندگان "آشویتس" روی جالباسی،
لچکهای آن چهل دختر چشم بادامی روی طناب حویلی،* 
و گوش کوچک ونگوگ در سینک آشپزخانه باشد
زمین بیرون بریزد همه ی آنچه در خود پنهان داشته 
شناور شود همه ی رازها 
تلخی عشق ویرجینیاوولف 
تنهایی غمگین هیتلر 
تن ِ زخمی بن لادن 
و تو به چشمهاش ببینی
- چه چشمهای زیبا و معصومی...

كاك خسرو 
دنیا غمگینم می کند 
بر آمدن آقتاب 
چرخیدن آدمها دور مربعی توخالی 
صدای ناقوس ها
صدای پدرم 
و صدای دخترک زیبا که خبرهای جنگ را می خواند.
كاك خسرو در همین چند دقیقه خواندن این شعر 
در رواندا چند پسر همجنسگرا را از پله های مرگ بالا می برند؟ 

در قندهار، چند قومندان ِ سابق و نماینده پارلمان ِحالا، از بستر کودکی لاغر می خیزد؟ 
چند زن بغدادی از گورستان به خانه باز می گردد؟ 
- خانه؟
خانه تسلی احمقانه ای است 
هیچ کجا خانه نیست 
و هیچ کس شهید نمی شوند
همه می میرند 
و می پوسند 
مثل همین پنچ هزار استخوان که در گورستان "حلبچه" پوسیده اند
آنها فقط بوی موز و سیب و سیر را شنیدند 
و مست شدند 
بوی واقعی میوه ها، آدمی زاد را می کشد. 

كاك خسرو
سایه ها غمگینم می کند
درختی را که سایه اش در مرز کشور دیگری بیافتد، تیرباران می کنند 
كاك خسرو 
درختهای بسیاری را کشتند 
کوههای بسیاری 
اسب های بسیاری 
گاوهای بسیاری را 
اما کسی برایشان شعر نمی نویسد 
می گویند آدمی اصل است، آدمی! 
كاك خسرو
چرا یک بطری عرق ِ روسی ما را به هم برساند؟
یک بطری عرق روسی 
که اتفاقن کارخانه اش نزدیک کارخانه ای است که تفنگ ِ دوربین دار می سازد
سربازان داعش با همین تفنگ، کودکان ایزدی را آرام می کنند 
سربازان ناتو با همین تفنگ، با کشاورزان هلمندی شوخی می کنند 

سربازان گمنام امام زمان با همین تفنگ مهاجران غیرقانونی را در تفتان به درک می فرستند
و شیخانِ خلیج، با همین تفنگ به آسمان شلیک می کنند. 

كاك خسرو 
از دور صدای تراکتورها را می شنوم 
سخت مشغول کارند 
خانه های سیمانی می سازند 
همچنانکه مادران و پدران سخت مشغول کارند 
تا کودکانی سیمانی بسازند. 
كاك خسرو 
کم کم غروب می شود 
چند ثانیه بعد از غروب، یک خط سرخ آسمان را می گیرد
آن چند ثانیه 
بهترین زمان برای عکاسی است 
در یک چنین لحظه ای می خواهم تمام شوم. 


كاك خسرو كاك خسرو 
چرا یک بطری عرق ِ روسی ما را به هم برساند؟




13 عقرب 93- سلیمانیه، عراق 
پانوشت:.................................................................
* كاك :در زبان کردی به معنای "آقا" می باشد. 
* ابورجینال: ابورجینال ها، ساکنان بومی استرالیا هستند که قدمتی 50 هزار ساله در این قاره دارند. بعد از تصرف استرالیا توسط انگلیس، بیش از 80 درصد جمعیت شان قتل عام شدند. همچنین در بین 1800 تا 1970 بر طبق قانون، کودکان ابورجینال ها از والدین شان گرفته می شد و به کلیساها، مدارس مخصوص و خانواده های سفید پوست سپرده می شد. این نسل از کودکان به عنوان "نسل دزدیده شده" یاد می شود. 
*قویق رودخانه ای در شهر حلب سوریه. طی جنگهای داخلی اخیر، تنها در سه ماه اول سال 2013 بیشتر از 230 جسد در این رودخانه یافت شد. بیشتر آنها جوانان و مردانی بودند که دستهایشان از پشت بسته شده بود و به پیشانی شان شلیک شده بود. 
* روز نکبت (یوم النکبة) نامی است که فلسطینیان برای اشاره به سالگرد بیرون راندن صدها هزار فلسطینی از سرزمین مقدس خود در روز 14 می1948م استفاده می کنند.
* لچکهای چهل دختر چشم بادامی: اشاره به حادثه ای دارد که در زمان قتل عام اقلیت هزاره توسط عبدالرحمن خان اتفاق افتاد. چهل دختر هزاره که اسیر بودند، خود را از کوه پرت می کنند.