آيا گلولهها اجازه لبخند ميدهند؟
۲- در بغلان، دهها زن و كودك و مرد و پير و جوان در يك لحظه كشته شدند. رئيسجمهور سه روز عزايعمومي اعلام كردو غائله ختم شد.
۳- حالم از هرچي روزنامه و زن مجري و فيلسوف و كارشناس سياسي و رهبر و رئيسجمهور و بيوطني، به هم ميخورد.
۴- معصومهموسوي (شاعر جوان هموطن) به جمع وبلاگنويسان پيوست
۵- و من مثل گاو دلتنگم.
تقديم به رهبران عزيز وطنم:
كنار يكديگر
مردهگان و زنده گان
يكي با ريش بلند
يكي با نكتايي* شيك
يكي با لبخند هزارهگي
يكي با شال ازبكي
يكي با كلاه پنجشيري.
بياخم
و بيتفنگ.

ميان دو كارزار
ميان دو بمباران
يكي از سپاه " صلاحالدّين "
يكي از صف " صليبيان"*
□
به هم رسيديم
چون ديدار دوبارهء آدمي با خاك
در هم تنيديم
چون تار و پود يك پيراهن.
پرنده به آسمان
غزالان به دشت
پلنگان به كوه
و من به تو تعلق دارم
امّا
آيا گلولهها اجازه لبخند ميدهند؟
گلولهها اجازه بوسه ميدهند؟
ما در ميانهء جنگ عاشق شديم
بين دو نيمنگاه
بين دو اخم
بين دو دستور تيرباران
□
ما را در مرز دو سرزمين دفن كنيد.
· صلاحالدين: صلاحالدين ايّوبي، سپهسالار مسلمان كه بيتالمقدس را باز پس گرفت
· صليبيان: مسيحيان. اشاره به جنگهاي صليبي بين مسلمانان و مسيحيان دارد.

وبلاگنويسي در افغانستان كار هر كسي نيست. منظورم وبلاگنويسي به شيوهٍ حرفهاي اش. صبر ايوب ميخواهد و لجبازي نوح و از جان گذشتي عيسي(ع). انرژي برق كه از آن به " اسماعيل خان" ( وزير نيرو و برق) ياد ميشود در تمام نقاط كشور نيست و حتي در كابل ( پايتخت افسانهاي) در هر بيست و چهار ساعت تنها 4 ساعت ناقابل، می شود ایشان را زیارت کرد.
از آن طرف اعليحضرت " اينترنيت" هم مثل ...ها نيستند كه به خانهي هر كس و ناكسي بروند. فقط در خانه اعيان و اربابها و نمايندگان پارلمان( قومندانان سابق) ميتواني پيداش كرد كه البته آنها فقط از اعليحضرت كمال سوءاستفاده را ميكنند. البته دهها اينترنيت كلب در هر گوشه شهر يافت ميشود كه جيب پر ميخواهد و سرعت تايپ نسيم فكرتي. بگذريم از اينكه چقدر فضاي نقد و نقد پذيري براي نوشتن منتقدانه وجود دارد. اما بعضيها با همهي اين مشكلات، سالهاست كه مينويسند و خوب هم مينويسند. "نسيم فكرت" يكي از آن هاست. بهتر است او را از زبان خودش بشنويم :
نسيم فکرت (سهراب کابلی) هستم. در کابل زندگی ميکنم. سه چار بالا بيست عمر دارم. زاده شدهام در سرزمين درد، رنج و بیعدالتیها. هرآنچه برای خودم ميخواهم برای ديگران آرزو ميکنم. با ديد نقادانه و گاهی طنزآميز اوضاع سياسی، اجتماعی، فرهنگی و امور مربوط به زنان را دنبال ميکنم. جوانی هستم با يک دنيا آرزو و عشق به ميهنم....
سايت او يكي از جنجاليترين سايتهاي سياسي و اجتماعي است كه حتي گاهي باعث عكسالعمل وزيران يا نمايندگان پارلمان ميشود. او تا آنجا كه ميتواند از اوضاع جاري كابل كه مقياسي از تمام كشور است، سخن ميگويد و از بازيهاي پشتپرده اهالي سياست، پرده برميدارد:
سوژهها كم نيستند، گپها كم نيستند و كلمهها هم كم نيستند تا به رشته سخن درآورم. قحطى اين صحفه از آن چيزى ديگرى است. قحطى زبان ندارد، جان هم ندارد، دير وقتى است رگهايش خشكيده است. خون از جريان افتاده است. شاهرگها بر لبه تيز تيغ دو سر رژه مىرود. كلمات قحطى نفسهايش را طى مىكند...
نسيم عكاس هم هست و يك سايت انگليسي نيز دارد و به تازهگي راديو سهراب را هم به راه انداخته. او با طرز نوشتن دقيق، ساده و آميخته با طنز و كنايه خود، خوانندگان بيشمارش را وادرا ميكند كه هر هفته به سراغش بيايند، به اميد اينكه مطلبي جديدي را بخوانند. مثلا همين يك پاراگراف را بخوانيد:
من در بيست و چهار ساعت به چهار ساعت برق دسترسى دارم. وقتى برق مىآيد، راستش دست و پاچه مىشوم. از اين برق بايد لباسهاى لامذبم را اتو بكشم، موسيقى بشنوم، به خبرها گوش بدهم، كامپيوتر استفاده كنم، موبايلم را چارچ كنم و چندين كار ديگر. بعضى وقتها مىمانم از اين برق شريف چگونه استفاده كنم كه بعد از رفتنش پشيمان نشوم....
شما را به خواندن اين سايتها دعوت ميكنم.
الیاس علوی هستم. محمّد و رحمت الله نامهای دیگرم هست. کمی شعر میگویم؛ کمی خط خطی میکنم؛ و زیاد میخوابم. مهمترین چیزها در زندهگی آشفتهام، چای سبز با میخک مخصوص، مادرم و دوستانم هستند.